مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ تابستان سال۱۳۴۴ است. دلش میخواهد از تعطیلات استفاده کند و یک مهارت جدید بیاموزد. میخواهد پول دربیاورد و زودتر روی پای خودش بایستد. بین همه کارهایی که دلش میخواهد انجام دهد، روزنامهنگاری چیز دیگری است. برای کسی مثل او که عاشق ورق زدن روزنامهها و مجلات است و از پیچیدن بوی کاغذ توی محیط لذت میبرد، روزنامهنگاری لطف دیگری دارد.
برای همین هم یک روز صبح که از خواب بیدار میشود، بهترین لباسهایش را میپوشد و جملاتی را که از روزها قبل آماده کرده است، زیر لب زمزمه میکند و راه میافتد به سمت دفتر روزنامه کیهان. شور و شوق مصطفی، آنها را راضی میکند تا در بخش نیازمندیها او را به کار بگیرند. کمسنوسال است، اما به او اعتماد میکنند تا کاغذبازیهای اداری را انجام دهد.
کمی آنطرفتر اتاق کوچکی است که مصطفی هر روز به بهانههای مختلف به آن سرک میکشد. آن اتاق، آتلیهای جمعوجور است که دو، سه گرافیست در آن مشغول بهکارند. کسانی که میخواهند آگهیهایشان شکلوشمایل خاصی داشته باشد، به گرافیستهای بخش نیازمندی مراجعه میکنند تا یک کادر متفاوت برایشان طراحی کنند. آگهی بقیه ضمائم هم در همان آتلیه کوچک و بهدست همان آدمها طراحی میشود. مصطفی هر روز پیش خودش فکر میکند که میتواند خالق یکی از آن کادرها باشد.
شب هنگام آن صفحه چاپ شود و روز بعد آدمهای زیادی، آدمهای بسیار زیادی آن را ببینند. آدمهایی که پشت چراغ قرمز روزنامه را میخرند، آنهایی که گوشه پارک روزنامه را میخوانند یا آدمهایی که توی محیط کارشان، کیهان را ورق میزنند. این جادوییترین بخش کار آدمها در آن اتاق است. گاهی هم به نقاشیهایش فکر میکند. نقاشی بخش پررنگی از زندگی مصطفی است. وقتهایی که به اتاق جادویی سر میزند، به این فکر میکند که شاید یک روز نقاشیهایش با تیراژ بالا تکثیر شوند و آدمهای زیادی آنها را ببینند.
مصطفی نقشه راه را توی ذهنش بالا و پایین میکند. با خودش قول و قرار میگذارد که بهجای دبیرستان، راهی هنرستان شود. میخواهد الفبای کار آدمهای اتاق جادویی را یاد بگیرد. خودش را غرق در رنگها، قلموها، مقواها و کاغذهای طراحی میکند. یک روز توی کلاس مجسمهسازی به تکههای گل سروشکل میدهد و یک روز توی کلاس طراحی مینیاتور، استفاده از رنگهای روشن و نقوش تزیینی را مشق میکند. مصطفی سر از دنیایی درمیآورد که هم برایش تازگی دارد و هم او را بیش از هرچیز دیگری سر ذوق میآورد.
سعی میکند بیش از فرمگرایی، به معنا و محتوا وفادار بماند. بهدنبال خلق فضاهایی برای تلنگر، بازی با ذهن بیننده و یادآوری است. ادامه تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای تهران برای او آرزو میشود. چندسال بعد هم این آرزو، به واقعیت میپیوندد. در دانشگاه کسی به گرد پایش هم نمیرسد. استادان هم از بهکارگیری سنتهای تصویری ایرانی، بدون تقلید مستقیم او هربار شگفتزده میشوند. آثار مصطفی چشم هر بینندهای را خیره میکند.
آثاری که ابتدا گالریهای شهر تهران را فتح میکند و بعد سر از گالریهای پاریس و توکیو درمیآورد. ذهن تحلیلگر و خلاق او، پایبند تکنیک نیست. نگاهش به هنر بیش از هرچیز، نگاهی پویا، فرایندی و تحلیلگر است. هنر چیزی نیست که آدمها بسازند، هنر چیزی است که از دریچه آن میتوان دنیا را ورانداز کرد.
بزرگترین لطف «مصطفی اسداللهی» به هنر ایران، آموزش نسلهای بعد و رشد دادن فرهنگ بصری ایران بود. پایهگذاری مؤسسهای به نام انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران بود. در طول زندگی حرفهایاش لوگوهای آشنای بسیاری را طراحی کرد؛ از لوگو باشگاه استقلال گرفته تا بانکهای مطرح کشور و شبکههای تلویزیونی.
بااینهمه اشاره به برگزاری صدها نمایشگاه، خلق صدها اثر و آموزش صدها هنرجو برای ستایش از او کافی نیست. نمیتوان نام مصطفی اسداللهی را آورد و تنها درباره عناوین و جوایزش گفت. ارزش کار او در هنرمندانه زیستن بود. گرافیک برای او محل کسب درآمد نبود، همه زندگی او بود. او جهان اجتماعی اطرافش را با ترکیببندیها و تعادلها و نسبتها میدید. گرافیک، زبان زندگیاش بود.
در سکوت اتاق کارش، ساعتها حبس میشد و بیکلام، اما پرمحتوا با مخاطبان خیالی اثر گفتوگو میکرد. هنرجویانش او را با جستوجوگری به خاطر میآورند. کسی که سالها درباره اخلاق جستوجو حرف زد. کسی که سرمشق میدید، اما هزارویک سرمشق دیگر را مرور میکرد تا مشق تازهای خلق کند. او سرانجام در مهر سال گذشته از دنیا رفت و آثار، هنرجویان و مسیر تازهای را که بازگشای آن بود برای جامعه گرافیک به یادگار گذاشت.
طرح برگرفته از پوستر فیلم مستند «ارتفاع فروتنی» فیلمی درباره استاد مصطفی اسدالهی است که محمد رضا دوست محمد با الهام از آثار این گرافیست فقید آن را طراحی کردهاست.
مهمترین ویژگی آثار مصطفی اسدالهی وفاداری او به فرهنگ و هویت بومی در طراحی گرافیک ایرانی است. او باور داشت مخاطبشناسی نخستین مسئلهای است که هر طراح گرافیک باید در خلق آثارش به آن توجه کند. او میگفت: اثری که قرار است رسانه شود در چه محدودهای میخواهد به مخاطبانش منتقل شود. هر کدام از اینها متفاوت هستند.
وقتی من در اتمسفر این کشور تنفس و فعالیت میکنم کاری که انجام میدهم بدون اینکه به صورت افراطی بخواهم تأکید داشته باشم که این باید از عناصری استفاده شود که المانهای بومی است، خود به خود ایرانی است. یعنی لزومی در اینکه با عناصر خیلی سطحی تبدیلش کنم به کاری بومی، ندارد. فکر میکنم طراح امروز باید جوری کار کند که امروزی بودن و جهانی بودن در آثارش دیده شود.